قرآن كريم تمام انسانها را به طور جدّى به مطالعه و بررسى تاريخ دعوت نموده است نوشته حاضر تلاشى به منظور آشنايى آموزهها و نگرشهاى تاريخى قرآن است.
تاريخ و علوم آن
قرآن كريم از آغاز نزول پر بركت خود بر قلب مبارك خاتم پيامبران(ص) يك تحول فرهنگى بسيار گسترده و عميقى را خبر داد.
اين تحول از يك ايده و پيشبينى، به يك واقعيت غيرقابل انكار تبديل گشت. جهان اسلام از تمدنى بىمانند برخوردار شد، و حوزههاى علمى قرآنى رونقى ويژه پيدا كرد. بشريت از ظلمتهاى جاهليت به انوار پر فروغ ايمان و معرفت گرايش پيدا كرد. مسلمانان در اوج عزت و فرزانگى قدمهاى استوارى را به سوى تمدن اسلامى برداشتند و رغم تمام مشكلات از انحراف در مسير رهبرى مسلمين، با حمايتهاى بىدريغ اهلبيت عصمت، نور پر فروغ هدايتهاى الهى بر مسلمين پرتو افكنده بود.
ولى افسوس كه كوران مشكلات و حوادث تاريخى با دور شدن تدريجى مسلمانان از تعاليم آسمانى قرآن كريم دست به دست هم داده و وضعيتى اسفبار در آموزش و پرورش آنان به وجود آورد، و دشمنان ديرينه اسلام و قرآن را بر بهرهبردارى منفى و سواستفاده از وضعيت بحرانىِ فكرى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى، جهان اسلامى تشويق نمود، و به تدريج فرصت را براى استعمار در حوزههاى فرهنگى و سياسى و اقتصادى در كشورهاى اسلامى فراهم نمود و ما را در دريايى از خودباختگى و نابارورى فرو برد. تا اينكه رادمردانى غيور، خود باور، اسلام شناس و قرآن فهم در جهان اسلام طلوع نمودند و كوس غروب استعمار و غربزدگى را كوبيدند و سرود رهايى مسلمانان را سر دادند، به اميد اينكه به دامن قرآن كريم ـ چون گذشته ـ برگردند و اسلام ناب را در سرتاسر جهان حاكميتى تازه ببخشند.
با توجه به نگرش تاريخى عميقى كه اين مردان الهى از كتاب خدا داشتند، توانستند با مآلانديشى، مسلمانان را به سوى آينده سوق دهند. بهرهگيرى از نگرش تاريخى قرآن كريم و تأمل ورزى در آن همواره راهگشاى رهبران و عالمانى بود كه نداى صلاح و سداد آنان، رستگارى جوامع انسانى را به همراه داشته است.
مهمترين اين رهيافت معرفتى عبارتند از:
1 ـ ژرفنگرى در پرتو تربيت روحيه پژوهشگرى و تحقيق.
2 ـ قرآنى بودن و قرآنى زيستن در انديشه، انگيزهها، روشها و رفتارها.
3 ـ مطالعه عميق تاريخ و فهم صحيح گذشته، و الگو گرفتن براى آينده.
4 ـ آينده نگرى كلان در پرتو تاريخشناسى قرآنى.
نوشته حاضر تلاشى است در اين جهت به منظور آشنايى آموزهها و نگرشهاى تاريخى قرآن، به اميد اينكه شاهد بر داشتن گامى بزرگ در آيندهاى نه چندان دور توسط پژوهشگران قرآنى باشيم.
هر چند واژه تاريخ، به معناى مرزبندى زمان(2)و تعيين زمان وقوع يك حادثه و رويداد به كار رفته،(3)ولى مفهوم متعارف آن؛ سرگذشت يا گذشته يك شىء يا يك موضوع مىباشد.(4) بنابراين؛ قلمرو تاريخ و علوم مربوط به آن حوادث زمان گذشته است، چه در سطح گزارش آن حوادث و يا ريشهيابى آن و يا فراتر از ريشهيابى ريشههاى واقعى دور و نزديك آن حوادث كه همه به علوم تاريخ معروف مىباشند. در واقع، به تعداد موضوعات موجود و تحقق يافته و حوادث مرتبط با آن موضوعات تاريخى وجود دارد. مانند: تاريخ جهان، تاريخ انسان، تاريخ تك تك موجودات ديگر در جهان، تاريخ جوامع بشرى، تاريخ علم، تاريخ تك تك علوم، تاريخ انبياء، تاريخ حاكمان و قدرتمندان، تاريخ نهضتها، تاريخ كواكب و سيّارات و... .
آگاهىهاى ما از گذشته يك موضوع، در چند سطح طبقهبندى مىشود و براى هر سطح از سطوح آگاهى، ابزار و روش و اصول متفاوت خواهيم داشت. بنابراين بهجاى علم تاريخ بايد به علوم تاريخ توجّه كنيم يا اينكه براى علم تاريخ رشتههاى گوناگون در نظر بگيريم.
شايد سادهترين فعّاليت علمى در حوزه تاريخ ـ به معناى رويدادهاى گذشته ـ ثبت آن رويدادها باشد و دانشى كه به اين مهم بپردازد علم تاريخ نقلى نامگذارى مىشود و چنانچه فعاليت علمى ما در زمينه ريشهيابى رويدادها باشد و علل و پىآمدهاى حوادث گذشته را مورد مطالعه قرار دهد علم تاريخ تحليلى نامگذارى مىگردد. اما چنانچه به قوانين حاكم بر شكلگيرى رويدادها و تحوّلات گذشته بپردازيم، مطالعه علمى ما در سطحى بالاتر و فراتر از رويدادهاى گذشته خواهد بود و به چنين تلاشى علمى علم فلسفه تاريخ گفته شده است.
در حوزه تاريخ نقلى نيز دو فعاليت چمشگير مطرح است:
الف: تاريخنگارى يا نگارش و ثبت حوادث و رويدادها.
ب: تحقيق پيرامون حوادث ثبت شده، چه در زمينه اصل تحقق يك حادثه و چه در زمينه كيفيت وقوع آن حادثه.
در حوزه تاريخ تحليلى نيز در زمينه علتيابى و معلوليابى و كشف ارتباط حوادث و رويدادها با همديگر، مىتوانيم فعاليت علمى داشته باشيم.
در حوزه فلسفه تاريخ نيز در زمينه بررسى قانونمندى رويدادها و كشف قوانين حاكم بر مجموعه رويدادهاى گذشته و آينده مىتوانيم به طور علمى وارد شويم و به نتايج اساسى و زير بنايى دست يابيم.
در نگارشهاى تاريخى موجود، سه مشكل عمده مطرح مىباشد:
1 ـ ارزش علمى منابع گزارش دهنده رويدادها.
2 ـ اختلاف فاحش منابع در نحوه گزارش يك رويداد.
3 ـ امكان تحريف و غرض ورزى در گزارش يك رويداد تاريخى.
هم عصر نبودن يك تاريخ نگار با رويدادهاى گزارش شده، مستند نبودن گزارش و بىدقتى و محيط نبودن مورّخ به آنچه گزارش مىدهد، درصد اعتماد به گزارشهاى او را پايين مىآورد. با توجه به جدى بودن تحريف در گزارش رويدادهاى تاريخى و دست كارى اسناد تاريخى نمىتوانيم براى هر رويداد گزارش شده، دست به تحليل و تفسير بزنيم، مگر اينكه مرحله تحقيق و تفحّص و بررسى به طور كامل انجام گيرد واز صحّت ثبت وقايع مطمئن گرديم. در صورتى كه گمان داشتن به بخشى از حقيقت نيز مىتواند يك مفسّر را به انحراف بكشاند و او را از فهم و تفسير صحيح واقعيتها دور نگه دارد.
بدين ترتيب با زير سؤال رفتن تاريخ نقلى و عدم امكان تحقيق در رويدادهاى گزارش شده، بايد از هر گونه تفسير و تحليل تاريخى خوددارى كرد. به همين خاطر بحثهاى استقرايى مستند به تاريخ نقلى در باب فلسفه تاريخ نيز مفيد نخواهد بود.
در قرآن كريم از واژه تاريخ استفاده نشده است، ولى سورههاى بسيار طولانى، چون: اعراف، هود، يوسف، نمل، قصص، طه و محمد به سرگذشت امتها، شخصيتها و نهضتها اختصاص داده شده است.
سنّتهاى الهى جارى در جوامع بشرى در جاى جاى سورههاى قرآنى مطرح گشته و مورد بهره بردارى قرار گرفته است. همچنين تحليلهاى تاريخى براى حوادث و جريانهاى گوناگون عرضه شده است و تاريخ بشريت و آفرينش انسان و كليه جريانات مربوط به انسان مورد بررسى قرار داده شده است.
قرآن كريم تابلويى بسيار تابناك و گويا از عصر صدر اسلام براى مطالعه كنندگان و پژوهشگران ترسيم نموده است.
آينده بشريت را در اين جهان به طور دقيق عرضه نموده و انسان را روياروى گذشته و آيندهاش قرار داده است. در نگارش جريانها و پديدههاى تاريخى نهايت دقت و ظرافت را به كار گرفته، و از تكرار و تأكيد و تغيير واژهها نگارشهاى گوناگون و بسيار ظريف به مخاطبان خود ارايه داده است.
كليدها و واژه هايى كه يك پژوهشگر را دنبال خود مىكشاند تا به مطالب تاريخى قرآن دسترسى پيدا كند از قرار ذيل مىباشند:
1 ـ كليه افعال كه با صيغه ماضى به كار برده شده است، نشانگر حوادث سپرى شده و رويدادهاى گذشته مىباشد كه در سرتاسر قرآن كريم به چشم مىخورد.
2 ـ كليه اقوام و ملتهاى گذشته و نامهاى اشخاص ياگروههاى موجود قبل از نزول قرآن كريم، در حوزه تاريخ قرآنى قابل مطالعه و بررسى مىباشد.
3 ـ كليه آياتى كه در صدر اسلام و در عصر نزول قرآن از حوادث و رويدادهاى آن عصر تابلويى ترسيم نموده باشد در حال حاضر به عنوان يك منبع تاريخى قابل اعتماد قرار مىگيرند.
بنابراين؛ در قرآن كريم آيات بسيار زيادى به تاريخ اختصاص داده شده است.
واژههايى كه به طور ويژه مفهوم تاريخ را در بردارند و مورد توجه قرار گرفتهاند، گوناگون و حايز اهميت بوده و بايد مورد مطالعه جدّى قرار گيرند.
از باب نمونه به واژه هايى كه در آيات ذيل آمده است، نظر خواننده را جلب مىنمايم:
«و إن من اُمّة الّاخلافيها نذير»(5)
و امّتى نيست مگر آنكه در ميان آنان هشدار دهندهاى بوده است.
«تلك اُمّة قد خَلَتْ لها ما كسبتْ»(6)
آن امتى است كه در گذشته است و براى اوست آنچه را كه انجام داده است.
«و ما محمدّ الّارسولٌ قد خلت من قبله الرسل»(7)
و محمد نيست جز پيامبرى كه پيامبرانى پيش از او بودهاند.
«ما المسيح ابن مريم الّارسول قد خلتْ من قبله الرسل»(8)
مسيح پسر مريم، نيست جز پيامبرى كه پيش از او هم پيامبرانى بودهاند.
«كذلك أرسلناك فى اُمّةٍ قَد خلتْ من قبلها اُمم»(9)
بدينسان تو را به ميان اُمتى فرستاديم كه پيش از آنها امتهايى رفته بودند.
«و حقّ عليهم القولُ فى اُمم قد خلت من قبلهم من الجنّ و الانس»(10)
حكم عذاب در حق ايشان تحقق يافت در ميان امت هايى از جن و انس كه پيش از ايشان بودهاند.
«أتعداننى أن أُخرج و قد خلت القرون من قبلى»(11)
آيا به من وعده مىدهيد كه از گور بيرون آورده خواهم شد و حال آنكه نسلهاى بسيارى پيش از من بودهاند و زنده نشدهاند؟!
«و اذكر أخا عادٍ اذ أنذر قومه بالأحقاف و قد خلت النذر من بين يديه و من خلفه»(12)
و از برادر عاديان (هود) ياد كن كه قومش را در احقاف هشدار داد و پيشاپيش وى و پس از وى هشدار دهندگانى به ميان آمده بودند.
«قد خلتْ من قبلهم المثلات»(13)
حال آنكه پيش از آنها عقوبتهاى الهى برقرار بوده است.
«سنّت الله التى قد خلتْ فى عباده»(14)
اين سنّت الهى است كه در ميان بندگانش جارى بوده است.
«لايؤمنون به وقد خلتْ سنة الأولين»(15)
به آن ايمان نمىآورند در حاليكه سنت پيشينيان نيز چنين گذشته است.
«سنّة الله التى قد خلتْ من قبلُ و لن تجد لسنّة اللّه تبديلا»(16)
اين سنت الهى است كه پيش از اين نيز جارى بوده است و هرگز در سنت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت.
«أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا يأتكم مثل الذين خَلوا من قبلكم»(17)
آيا گمان كردهايد به بهشت مىرويد حال آنكه نظير آنچه بر سر پيشينيان شما آمده بر سر شما نيامده است؟
«فهل ينتظرون الّا مثل أيّام الذين خَلوا من قبلهم»(18)
پس آيا انتظارى جز مانند روزگار كسانى كه پيش از آنان گذشتهاند مىكشند؟
«و لقد أنْزلنا اليكم آياتٍ مبيّنات و مثلاً من الذين خَلَوا من قبلكم»(19)
و به راستى براى شما آياتى روشنگر نازل كرديم و مثلى از كسانيكه پيش از شما آمدند و رفتند.
«سُنّة الله فى الذين خَلَوا من قبل»(20)
اين سنت الهى است كه در حق پيشينيان معمول بوده است.
در اين آيات واژه خلا و مشتقات آن به كار برده شده و به جز صيغه فعل ماضى واژههاى قبل، اولين نيز آمده است كه در قلمرو؛ أمّتها، أقوام، شخصيتها، افراد، ايّام، مثلها، عبرتها و سنّتها بكار رفته است و گويا به تمام عناصر و حوادث تشكيل دهنده تاريخ و گذشته انسان توجه شده است.
«تلك القرى نقصّ عليك من أنبائها»(21)
آن شهرهايى هستند كه از اخبارش (و رويدادهايش) بر تو مىخوانيم (و بازگو مىكنيم).
«كذلك نقصّ عليك من انباء ما قد سبق»(22)
بدينسان بر تو از اخبار و (رويدادهاى) آنچه گذشته است مىخوانيم.
«و كلاًّ نقصّ عليك من أنباء الرسل ما نثبّت به فؤادك»(23)
و يكايك از اخبار پيامران بر تو مىخوانيم،همانچه به آن دل تو را استوار مىداريم.
«ذلك من أنباء القرى نقصّه عليك منها قائم و حصيد»(24)
و آن است از اخبار آن شهرها كه بر تو مىخوانيم، كه برخى از آنها هنوز پا برجا ماندهاند و برخى بر باد رفتهاند.
«ما كنت تعلمها انت و لاقومك من قبل هذا»(25)
و پيش از اين نه تو و نه قوم تو آنرا نمىدانستند.
«تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك»(26)
آن از اخبار غيب است كه بر تو وحى مىكنيم.
«نحن نقصّ عليك نبأ هم بالحق»(27)
ما داستانشان را براستى و درستى ـ بر اساس حق ـ بر تو مىخوانيم.
«و اتل عليهم نبأ ابنىْ آدم بالحق»(28)
و بر آنان داستان دو فرزند آدم را به راستى و درستى بخوان.
«و اتلُ عليهم نبأ الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها»(29)
و بر آنان بخوان خبر (و داستان) كسى كه به او آيات خود را بخشيده بوديم سپس از آن آيات فاصله گرفته و درآمد.
«و لقد جاءك من نبأ المرسلين»(30)
تحقيقا از داستان پيام رسانان (فرستاده شدگان خدا) به سوى تو گزارش هايى آمده است.
«ألم يأتهم نبأ الذين من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود»(31)
آيا داستان گذشتگانى پيش از آنان «يعنى قوم نوح و عاد وثمود» براى آنان نيامده است و از آن آگاه نگشتهاند؟
«ألم يأتكم نبأ الذين من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود»(32)
مگر داستان (و خبر) آنانكه پيش از شما بودهاند: «قوم نوح و عاد و ثمود» به شما نرسيده است؟
«و اتل عليهم نبأ ابراهيم.»(33)
و بر آنان بخوان و تلاوت كن، خبر و داستان ابراهيم را.
«نتلوا عليك من نبأ موسى و فرعون بالحق لقومٍ يؤمنون»(34)
بر تو مىخوانيم از داستان موسى و فرعون ـ به راستى و درستى ـ براى كسانى كه ايمان مىآورند.
«ألم يأتكم نبأ الذين كفروا من قبل فذاقوا و بال امرهم»(35)
مگر براى شما نيامده است، خبر و داستان كسانى كه پيش از شما كفر ورزيدند و عاقبت كارشان را چشيدند؟
واژه (نبأ) به تنهايى گزارش يك رويداد و مفهوم يك خبر را مىرساند، كه در صورت ارتباط با گذشته مىتواند گوياى يك بحث تاريخى باشد و در قلمروهاى گوناگون به كار برده شده است. مانند: (أنباء القرى)، (أنباء الرسل)، (أنباء الغيب)، (نبأ المرسلين)، (نبأ الذين من قبل) و (نبأ الذين كفروا) كه هر كدام گوياى يك جريان تاريخى يا يك رويداد محدود يا گسترده مىباشد. اقوام، تمدنها، پيامبران، افراد، اصناف و گروهها و حاكمان و فرمانروايان در اين آيات مطرح مىباشند.
«نحن نقصّ عليك أحسن القصص بما أوحينا اليك هذا القرآن»(36)
ما بر تو بهترين قصهها (و داستانها) را مىخوانيم و گزارش مىدهيم با فرستادن همين قرآن.
«و كُلّا نقصّ عليك من انباء الرسل ما نثبّت به فؤادك»(37)
و يكايك از اخبار و داستانهاى پيامبران را بر تو مىخوانيم همانچه به آن دل تو را استوار مىداريم.
«نحن نقصّ عليك نبأهم بالحقّ»(38)
ما داستان آنان را بر تو مىخوانيم با راستى و درستى.
«فلنقصّنَّ عليهم بعلمٍ و ما كنّا غائبين»(39)
ما بر آنان از روى علم و آگاهى فرو خوانيم و ما غافل از احوال آنان نبودهايم.
«كذلك نقصّ عليك من أنباء ما قدسبق»(40)
بدين سان بر تو از اخبار آنچه گذشته است مىخوانيم.
«و رسلاً قد قصصنا هم عليك من قبل و رسلاً لم نقصصهم عليك»(41)
و پيامبرانى كه پيشتر داستان آنان را بر تو خواندهايم و پيامبرانى كه داستان آنان را نخواندهايم.
«فاقصص القصص لعلّهم يتفكّرون»(42)
پس بر ايشان اين داستان را بخوان باشد كه انديشه كنند.
«لقد كان فى قصصهم عبرة لأولىالالباب ما كان حديثا يفترى ولكن تصديق الذى بين يديه و تفصيل كل شىء و هدى و رحمة لقوم يؤمنون»(43)
به راستى كه در بيان داستان ايشان مايه عبرتى است براى خردمندان و اين قرآن ـ و داستانهايى كه در او آمده است ـ سخنى بر ساخته نيست بلكه همخوان با كتابى است كه پيشاپيش آن است و روشنگر همه چيز و رهنمود و رحمتى براى اهل ايمان است.
«و لقد أهلكنا القرون من قبلكم لمّا ظلموا»(44)
و به راستى اقوام پيش از شما را آنگاه كه ستم پيشه كردند نابود كرديم.
«و كم أهلكنا من القرون من بعد نوح»(45)
و چه بسيار اقوامى را كه پس از نوح هلاك كرديم.
«و لقد آتينا موسى الكتاب من بعد ما أهلكنا القرون الأولى»(46)
و به راستى پس از آنكه نسلهاى نخستين را نابود كرديم به موسى كتاب آسمانى را داديم.
«ألم يرواكم أهلكنا من قبلهم من قرن مكّناهم فى الارض»(47)
آيا نديدند كه پيش از آنان چه بسيار اقوامى كه به آنان در روى زمين امكان و اقتدارى داده بوديم كه به شما نداده بوديم، نابود كرديم؟!
«ثمّ أنشأنا من بعدهم قرنا آخرين»(48)
پس از هلاك قوم نوح باز قوم ديگرى ايجاد كرديم.
«ولقد أهلكنا ما حولكم من القرى»(49)
و راستى چه بسيار شهرهايى كه پيرامونتان بود نابود كرديم.
«و تلك القرى أهلكناهم لمّا ظلموا و جعلنا لمهلكهم موعدا»(50)
و آن شهرها را چون اهلش ستم ورزيدند هلاك كرديم و براى نابوديشان زمانى و وعدهاى مقرر داشتيم.
«و ما كان ربّك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون»(51)
و پروردگار تو در حالى كه اهلش اهل صلح باشند (يا اصلاحگر باشند) ستمگرانه نابود نمىكند.
«و جعلنا بينهم و بين القرى التى باركنا فيها قرى ظاهرة و قدّرنا فيها السير»(52)
در بين آنان آبادى هايى كه به آنها بركت بخشيده بوديم آبادىهاى بهم پيوسته قرار داده بوديم.
«ذلك من أنباء القرى نقصّه عليك منها قائم و حصيد»(53)
اخبار آن شهرهاست كه بر تو مىخوانيم برخى از آنها هنوز بر جاى مانده و برخى بر باد رفتهاند.
«و كأين من قرية هى أشدّ قوةٍ من قريتك التى اخرجتك اهلكنا هم فلاناصرلهم»(54)
و چه بسيار شهرها كه از شهر تو كه تو را آواره كردند ـ نيرومندتر بودند، نابودشان كرديم و ياورى نداشتند.
«و كأين من قرية عتت عن أمر ربّها و رسله»(55)
و چه بسا شهرهايى كه مردمانش از فرمان پروردگار و پيامبران او سرپيچيدند.
«وما أهلكنا من قريةٍ إلّا لها منذرون»(56)
و اهل هيچ شهرى را نابود نكرديم مگر آنكه هشدار دهندگانى داشتند.
«و كم من قريةٍ أهلكناها»(57)
و چه بسيار شهرهايى كه آنها را هلاك و نابود كرديم.
«فمن جاءه موعظة من ربّه فانتهى فله ما سلف»(58)
كسى كه پند پروردگارش به او رسيده و دست بردارد گذشتهاش را ايرادى نيست.
«عفاالله عمّا سلف»(59)
خداوند از گذشتهها گذشته است.
«قل للذين كفروا إن ينتهوا يغفرلهم ما قد سلف»(60)
به كافران بگو اگر دست از كفر خود بردارند گذشتههايشان آمرزيده مىشود.
«فجعلنا هم سلفا و مثلاً للآخرين»(61)
و آنان را پيشينه و مايه عبرت واپسيان گردانديم.
«نزّل عليك الكتاب بالحق مصّدقا لما بين يديه»(62)
اين كتاب را هم خوان با كتب آسمانى پيشين به درستى بر تو نازل كرد.
«و قفّينا على آثار هم بعيسى ابن مريم مصدّقا لما بين يديه و آتيناه الانجيل فيه هدى و نور و مصّدقا لما بين يديه»(63)
و به دنبال ايشان عيسى فرزند مريم را فرستاديم كه گواهى دهنده بر حقانيت تورات بود كه پيشاپيش او بود. و به او انجيل را داديم كه در آن رهنمود و نورى هست و همخوان با تورات است كه پيشاپيش آن نازل شده است.
«و هذا كتاب انزلناه مبارك مصّدق الذى بين يديه»(64)
و اين كتابى است مبارك كه فرو فرستادهايم همخوان با كتابى است كه پيشاپيش آن است.
«إنّى رسول الله اليكم مصدّقا لما بين يدىّ من التورية»(65)
من پيامبر خداوند به سوى شما هستم و تصديق كننده توراتى كه پيشاروى من است.
«أيّام اللّه» به روزهاى تاريخى و سرنوشت ساز كه در بردارنده حادثهاى مهم براى برخى جوامع بشرى بوده گفته مىشود. و بهره بردارى از اين يادآورى نعمتهاى الهى در طول تاريخ بوده است. نمونه آن را در وظايف الهى تعيين شده براى حضرت موسى عليهالسلام مىبينيم:
«و لقد ارسلنا موسى بآياتنا أن اَخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكّرهم بأيّام اللّه إن فى ذلك لآيات لكلّ صبّار شكور.»(66)
بدرستى كه موسى را بوسيله آيات و نشانههاى خود مأموريت داديم كه قوم خود را از تاريكىها به سوى نور بيرونآور و آنان را به روزهاى خدايى يادآورى كن، تحقيقا در آن يادآورى براى هر انسان بسيار صبر كننده بر بلاها و سپاسگزار آياتى فراوان وجود دارد.
«آيات الله» نيز با توجه به ذيل آيه فوق مىتواند شامل كليه آيات الهى كه در حوزه تاريخ جوامع بشرى مطرح بوده و نشانهاى از نشانههاى توحيد و قدرت و علم خدا را تشكيل مىدهد، باشد. آيات قرآن كريم در مواردى نيز شامل افعال الهى ويژه جوامع بشرى است و نمىتواند ناظر به جريانات تاريخى آن جوامع باشد.(67)
قرآن كريم؛ تمام پديدههاى جهان را ـ بدون استثنا ـ خاضع و تابع قوانين مشخص و تخلّفناپذير مىبيند و مجموعه پديدههاى طبيعى و بشرى را در حال حركت به سمت اهدافى والا ديده و نظمى دقيق و شايسته مطالعه براى جهان وپديده هايش مطرح مىكند.
آنچه براى بشريت حائز اهميت است؛ شناخت سنّتها و قوانين حاكم بر رفتار افراد و جامعه مىباشد. با توجه به اين قانون گرايى (سنت گرايى) لازم است از مسير سنّتنگارى صحيح به سنّت شناسى برسيم. و بدين ترتيب تمام حوادث تاريخى ـ گذشته و حال و آينده ـ با هم ارتباطى تنگاتنگ پيدا مىكنند و گذشته چراغ راه آينده مىگردد. اين قانونمندى را قرآن كريم به شيوههاى گوناگون و در چند سطح مطرح كرده است.
لطفا به آيات ذيل توجه فرماييد:
«قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الأرض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين»(68)
پيش از شما سنت هايى جارى شد (و گذشت) پس در زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت منكران و تكذيب كنندگان چگونه بوده است.
«سنّت الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكافرون»(69)
سنت خدا كه در ميان بندگانش جارى بوده است و در آنجا كافران زيانكار شدند.
«سنة الله التى قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة الله تبديلا»(70)
سنت خدا كه در باب پيشينيان جارى بوده و هرگز براى سنت خدا جاى گزين (تبديلى) نمىيابى.
«فهل ينظرون الّا سنّة الأولين فلن تجد لسنّة الله تبديلاً ولن تجد لسنّة الله تحويلا»(71)
آيا جز سنّت پيشينيان را نظاره مىكنند (و منتظر هستند) پس براى سنت خدا هيچ جاىگزينى و هيچ دگرگونى نمىبينى.
«سنّة من قد ارسلنا قبلك من رسلنا و لاتجد سنّتنا تحويلا»(72)
اين سنت همان است كه در حق پيامبران خويش كه پيش از تو فرستاده بوديم برقرار بود و در سنت ما دگرگونى نمىبينى.
«يريدالله ليبيّن لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم»(73)
خداوند مىخواهد شما را روشن كند (و احكام خويش را براى شما روشن سازد) و شما را به سيره و سنتهاى حسنه پيشينيان راهبر شود.
در اين مجموعه از آيات قرآن كريم، اصل سنّت گرايى (قانون گرايى) به خوبى مطرح شده و شناساندن و بيان سنّتها به مخاطبين قرآن ـ كه انسانها مىباشند ـ به عنوان يك هدف مهم براى خدا در جهت هدايت انسان ترسيم شده است.
حال اين سنّتهاى الهى كه حاكم بر حيات و جوامع بشرى مىباشند كداماند؟ و چگونه به شناخت دقيق اين سنتها مىرسيم؟
در اينجا قرآن كريم به بيان احكام و قوانين اساسى در قلمرو جوامع بشرى پرداخته، و شيوه ارتباط اين سنتها و قوانين را به اختيار و اراده انسان نيز توضيح داده است، و اختيارى بودن حركت انسان را با تخلّف ناپذيرى پديدهها از قوانين عامّ الهى جمع نموده است و انسان را از دو چالش جبرگرايى و بىبندوبارى بيرون آورده است.
لطفا به آيات ذيل توجه فرماييد:
«ولكل اُمة أجل فإذا جاء أجلهم لايستأخرون ساعة و لايستقدمون»(74)
و براى هر اُمتى أجلى وجود دارد كه پس و پيش نمىشود.
«و لقد بعثنا فى كل أمةٍ رسولاً»(75)
و تحقيقا در هر امتى رسولى و فرستادهاى، برانگيختيم.
«ولكلّ اُمةٍ رسول»(76)
و براى هر امتى رسولى هست.
«و إن من اُمّة الّا خلافيها نذير»(77)
هيچ امتى وجود ندارد مگر آنكه در آن نذير و رسانندهاى وجود داشته باشد.
«كذلك زيّنا لكل اُمة عملهم»(78)
اينچنين براى هر امتى رفتارش (كردارش) را زيبا جلوه داديم.
«تلك اُمة قد خلت لها ماكسبت و لكم ماكسبتم»(79)
همانا آن امتى است كه گذشته است (آمده و رفته است) و براى اوست آنچه را كه انجام داده است.
«لكل اُمّة جعلنا منسكا هم ناسكوه»(80)
براى هر امتى شريعتى و عبادتى را مقرّر داشتهايم كه ايشان به آن عمل مىكنند.
اين آيات بخشى از احكام عام مربوط به امّتها را به صورت كلان بيان نموده است، در حالىكه مجموعه بسيار مهمّى از سنّتها را قرآن كريم در جاى جاى سورههاى خود با شيوههاى گوناگون معرّفى و تبيين كرده است.
طبقهبندى مخاطبان و بهرهوران قرآنى
طبقه اول: تمام مردم و عموم أصناف
كليه آيات قرآنى كه از واژه «ناس»(81)به صورت خطاب (يا ايها الناس) و واژه «عالمين»(82)استفاده نموده، نشاندهنده گستردگى دايره مخاطبان قرآنى بوده و پيامها و معارف قرآنى مطرح شده براى اين گروه از مخاطبان، هم جهانى است و هم قابل فهم در سطوح مختلف و با گرايشهاى متفاوت بوده است.
طبقه دوم: كليه كسانى كه يك انگيزه روانى واخلاقى قوى براى دانستن و فراگيرى داشته باشند.
مانند موارد ذيل:
«و تركنا فيها آية للذين يخافون العذاب الاليم»(83)
و در آن آيه و نشانهاى گذاشتيم. (البته) براى كسانى كه از عذاب الهى ترسان باشند.
«كذلك نصّرف الآيات لقوم يشكرون»(84)
بدين سان آيات را براى سپاسگزاران گوناگون بيان مىنماييم.
«إنّ فى ذلك لآية للمؤمنين»(85)
تحقيقا در آن آيهاى و نشانهاى براى مؤمنان مىباشد.
«تبصرة و ذكرى لكل عبدٍ منيب»(86)
براى روشنگرى و يادآورى هر بندهاى كه اهل انابت و بازگشت به خدا باشد.
طبقه سوم: كليه كسانى كه از ذهنى باز و آماده و آگاه برخوردار بوده و در صدد دانستن و فهميدن حقايق باشند.
افراد اين طبقه نيز در سطوح مختلف مىتوانند قرار بگيرند.
لطفا به آيات ذيل توجه شود:
«لقد كان فى يوسف و اخوته آيات للسائلين»(87)
به درستى كه در يوسف و برادرانش آيات و نشانه هايى براى پرسشگران وجود داشته است.
«إنّ فى ذلك لعبرة لاولى الأبصار»(88)
تحقيقا در آن عبرت و پندى است براى كسانى كه بينا وصاحب بصيرت باشند.
«إنّ فى ذلك لآيات لمتوسّمين»(89)
تحقيقا (در جريان قوم لوط) براى افراد با فراست و زيرك آياتى چند وجود دارد.
«قد فصّلنا الآيات لقومٍ يفقهون»(90)
تحقيقا آيات خود را به طور متصّل براى كسانيكه مىفهمند (خوب مىفهمند) بيان نموديم.
«يفصّل الآيات لقوم يعلمون»(91)
آيات خود را براى كسانى كه مىدانند (يا مىخواهند بدانند) به تفصيل بيان نموديم.
«كذلك نفصّل الآيات لقومٍ يتفكّرون»(92)
بدين سان آيات خودرا براى كسانى كه مىانديشند به تفصيل بيان مىنماييم.
«و لقد تركنا منها آية بيّنةً لقوم يعقلون»(93)
تحقيقا از آن پديده روشنگرى براى خرد ورزان باقى گذارديم.
«قد بيّنا الآيات لقومٍ يوقنون»(94)
تحقيقا آيات و نشانههاى خود را براى كسانى كه يقين مىكنند روشن نموديم.
طبقهبندى اهداف تاريخنگارى و تاريخشناسى
مجموعه اهداف ياد شده در قرآن كريم براى مطالعه تاريخ به سه نوع هدف قابل تقسيم مىباشند.
الف: اهداف شناختى
ب: اهداف عاطفى
ج: اهداف رفتارى
تفكر، هوشيارى، عبرت گرفتن، فهميدن، آگاه شدن، روشن شدن و تعقل از نوع اهداف شناختى مىتوانند باشند.(95)
به يقين رسيدن و ايمان داشتن و تقوا پيدا كردن و مصونيت از گناه يافتن و بازگشت به سوى حق داشتن، اهداف عاطفى بشمار مىروند هر چند با پشتوانهاى شناختى و بارى رفتارى مىباشند.(96)
امام سپاسگزارى و قدردانى و استقامت و پايدارى و پيروى از پيامبران و انضباط بر قوانين الهى مىتوانند اهدافى رفتارى باشند.(97)
1 ـ كمترين بهره طرح مسايل تاريخى، ايجاد زمينهاى براى تفكر و طرح سؤال و كاوش و تحقيق مىباشد.(98)
2 ـ عصاره تجربيات يك مجموعه انسانى در اختيار مجموعههاى ديگر قرار مىگيرد تا خردمندان از اين تجربيات بيشترين بهره را ببرند.(99)
3 ـ حجاب غفلت و خود فراموشى با توجه به تأثير شگرف هويت تاريخى زدوده مىشود.(100)
4 ـ توان مقاومت و پايدارى انسان در تنگناهاى زندگى و حيات دنيوى به تدريج رو به رشد مىرود و يأس و نااميدى زدوده مىشود.(101)
5 ـ ايمان انسان به قدرت و علم بى پايان الهى با توجه به احاطه حق به تمام جريانات تاريخى و دخالت در مسير تكامل بشرى او به رشد مىباشد.(102)
6 ـ انبياء الهى محور حركت مستمر تاريخ بشريت قرار دارند و همگى يك خط واحد و ممتد و ريشهدارى را تشكيل داده و توانايى و پويايى اين خط بشريت را به سر منزل مقصود رهنمون مىسازد.(103)
و انسانهاى تاريخ شناس را افرادى پخته و بلندنظر و آينده نگر مىسازد و آنان را بر طى نمودن مسير تكامل مقتدرتر مىنمايد.(104)
قرآن كريم تمام انسانها را به طور جدّى به مطالعه و بررسى تاريخ دعوت نموده است و خود نيز عملاً بيشترين اهتمام را به تاريخشناسى و تاريخ نگارى نشان داده است و براى خود نيز اصول ومبانى منحصر به فردى را قايل شده است. اين اصول و مبانى را به ترتيب ذيل يادآورى مىنماييم.
1 ـ تمام گزارشهاى تاريخى قرآن بر اساس معاصرت كامل با جريانات تاريخى مىباشد.(105)
2 ـ گزارشگر حوادث تاريخى در قرآن خود شاهد عينى و مستقيم و بدون واسطه بوده است.(106)
3 ـ احاطه تام به تمام ابعاد هر جريان تاريخى بلكه احاطه تام به تمام جريانها و حوادث، آگاهى از ارتباط و پيوستگى تمام حوادث بهم پيوسته، در اختيار همان گزارشگر حوادث تاريخى قرآن مىباشد.(107)
4 ـ دور بودن از هر گونه تحريف و تزوير در بيان حقايق.(108)
5 ـ دقت فوق العاده در بيان و تصوير جريانات تاريخى.(109)
6 ـ واقعيتگرايى و پرهيز از هر گونه مبالغه گويى و خيالپردازى و افسانه سازى.(110)
7 ـ ژرفنگرى و دقت در تحليل و ريشهيابى علل و عوامل اصلى جريانهاى تاريخى.(111)
1 ـ توجه كامل به تمام مقاطع بشريّت، رغم تأكيد و گزينش در مطرح نمودن برخى مقاطع تاريخ و توجه دادن به بهم پيوستگى جريانهاى تاريخى.
2 ـ بهره بردارى كامل از نگارش يك جريان يا مقطع تاريخى در سطوح مختلف و منحرف نشدن از اهداف تربيتى خود براى نسلهاى حاضر و آينده.
3 ـ برخورد علمى و منطقى در نگارش و تحليل تاريخى و عدم اعتماد به تعبّد در نگارش مسائل.
4 ـ توجّه به مسائل كليدى و ريشهاى در هر جريان تاريخى.
5 ـ تكرار، تأكيد، تنوع و اجمال و تفصيل به تناسب تنوع اهداف آموزشى و تربيتى.
6 ـ توجه دادن به زواياى ديد گوناگون و خلاصه نشدن در يك بُعد در بررسىهاى خود.
7 ـ در كنار ذكر هر رويدادى به تحليل پرداخته است.
8 ـ اصول تحليل و مستندات آن را به خوبى بيان نموده است.
9 ـ به تمام سنتهاى اجتماعى و تاريخى توجه كرده است و آنها را مورد تأكيد و بهره بردارى قرار داده است.
10 ـ اهداف آموزشى را با پرورش روح تتبع و تحقيق همراه نموده است.
11 ـ تنوع در مسايل و موضوعات تاريخى را عنايت داشته است.
12 ـ عوامل دور و نزديك را هنگام ريشهيابى و تحليلهاى خود مدنظر داشته و آنها را طبقهبندى نموده است.
13 ـ روش علمى خود را در زمينه تحليل و تحقيق و ارزيابى، مطرح نموده و آن را مورد تطبيق قرار داده است. (كاربردى كردن مسائل نظرى).
14 ـ به تمام مسايل فلسفه تاريخ پرداخته و كليدهاى اصلى حركت تكاملى انسان را در اختيار او قرار داده است و انسان را به سلاح علم و معرفت و كاوش و تحقيق و آينده نگرى و ايدهآل گرايى در عين واقعيت نگرى مسلّح نموده است./rp
1 مدرس حوزه علميه و پژوهشگر فقه و تاريخ
2ـ آيينهوند، صادق، علم تاريخ در گستره تمدن اسلامى، 1/37
3ـ طريحى، مجمع البحرين، 2/429
4ـ مطهرى، مرتضى، جامعه و تاريخ: تاريخ چيست؟
5ـ فاطر / 24.
6ـ بقره / 134 و 141.
7ـ آل عمران / 144.
8ـ مائده / 75.
9ـ رعد / 30.
10ـ فصّلت / 25.
11ـ احقاف / 17.
12ـ احقاف / 21.
13ـ رعد / 6.
14ـ غافر / 85.
15ـ حجر / 13.
16ـ فتح 23.
17ـ بقره 214.
18ـ يونس / 102.
19ـ نور / 34.
20ـ احزاب / 38و62.
21ـ اعراف / 101
22ـ طه / 99
23ـ هود / 120
24ـ هود / 100
25ـ هود / 49
26ـ هود / 49
27ـ كهف / 13.
28ـ مائده / 27
29ـ اعراف / 175
30ـ انعام / 34.
31ـ توبه / 70
32ـ ابراهيم / 9
33ـ شعراء / 69
34ـ قصص / 3
35ـ تغابن / 5
36ـ يوسف / 3
37ـ هود / 120
38ـ كهف / 12
39ـ اعراف / 7
40ـ طه / 99
41ـ نساء / 164
42ـ اعراف / 176
43ـ يوسف/ 111
44ـ يونس / 13
45ـ اسراء / 17
46ـ قصص / 43
47ـ انعام / 6 و همين مضمون در آيات: مريم / 74و98، ص/3، ق/36
48ـ مؤمنون / 31
49ـ احقاف/ 27
50ـ كهف / 59
51ـ هود / 117
52ـ سبأ / 18
53ـ هود / 100
54ـ محمد / 13
55ـ طلاق / 8
56ـ شعراء / 208، و همين مضمون در آيه: حجر / 4
57ـ اعراف / 4 و همين مضمون در آيات: انبياء / 11، حج / 45و48، قصص / 58
58ـ بقره / 275
59ـ مائده / 95
60ـ انفال / 38
61ـ زخرف / 56
62ـ آل عمران / 3 و همين مضمون در آيات: بقره / 97، مائده / 48، يونس / 27، سيأ / 31
63ـ مائده / 46
64ـ انعام/ 92
65ـ صف / 6
66ـ ابراهيم / 5
67ـ مطفقين / 13، انعام / 130، اعراف / 35، كهف / 9، قلم / 15، فرقان / 37، شعرا / 67، قمر / 15
68ـ آل عمران / 137
69ـ غافر / 85
70ـ فتح / 23
71ـ فاطر / 43
72ـ اسراء / 77
73ـ نساء / 26
74ـ اعراف / 34 و همين مضمون در آيات: يونس / 49، حجر / 5
75ـ نحل / 36
76ـ يونس / 47
77ـ فاطر /24
78ـ انعام / 108
79ـ بقره / 134 و 141
80ـ حج / 67
81ـ بقره / 187
82ـ فرقان / 1
83ـ ذاريات / 37
84ـ اعراف / 58
85ـ حجر / 77
86ـ ق / 8
87ـ يوسف / 7
88ـ آل عمران / 13 و در همين مضمون در آيه: حشر / 2
89ـ حجر / 75
90ـ أنعام / 98
91ـ يونس / 5
92ـ يونس / 24
93ـ عنكبوت /35
94ـ بقره / 188 و در همين مضمون در آيه: ذاريات / 20
95ـ يوسف/111، اعراف/176، انعام/55، يونس/24، بقره/266،219،221،242، كهف/17، آلعمران/3، قمر/15
96ـ بقره/187، رعد/2، هود/120، يوسف/11
97ـ
98ـ اعراف / 176
99ـ يوسف /111
100ـ يوسف / 3
101ـ هود/ 120 و طه / 99
102ـ طه / 133
103ـ انبياء / 34
104ـ هود/120و177، زخرف/56، محمد/13، يوسف/111
105ـ بقره / 255
106ـ احزاب / 52
107ـ انعام / 80
108ـ كهف / 13
109ـ اسراء / 105
110ـ فضلت / 42
111ـ روم / 6-7 و طه / 7